ساراسارا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
my weblogmy weblog، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
کلاس ششم رفتنمکلاس ششم رفتنم، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
رفتن به مدرسهرفتن به مدرسه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

Frozen world

Fallow the voices you hear

عید به روایت تصویر 4

  کی گفته سیزده بدر باید همه جا شکوفه بارون باشه؟ کی گفته آدم برفی فقط مال زمستونه؟!! کی گفته آدم برفی همیشه باید پسر باشه و دماغ هویجی؟ !!! ...
25 فروردين 1393

بهار و عید با طعم الشن

الشن اینجاست و سارا روی ابرا سیر و سیاحت میکنه.اگه به او باشه اصلا خونه نمیاد و خونه آنا پیش الشن میمونه.هر روز هم سر اینکه چرا الشن نمیاد خونمون و شب رو بمونه بحث و غر و گریه زاری داریم. امسال سارا خودش برای پسر خاله هاش عیدی خرید:یک میکروفون که کل اهالی خانه آنا و همسایه ها مستفیذ میشن و نگاههای چپ چپ رو مامی یه بیچاره است. راستی عید همه مبارک. ...
23 فروردين 1393

آرزوها

آرزو هاش که یکی دوتا نیست ولی دو آرزوی مهم هستند که سارا عوضشون نمیکنه و هر چی هم بهش میگی عزیز دلم این آرزو  انجام شدنی نیست از فکرش در نمیاد.جدیدا به این نتیجه مهم و قطعی رسیده که این آرزوها تو بهشت برآورده میشن : مگه خودت نگفتی تو بهشت هر چی بخوایم خدا بهمون میده؟!!     اولی اینکه الشن برادرش بشه ! و دومی "عسل " عروسک محبوبش  واقعی بشه تا او یه خواهر داشته باشه!! البته عسل تا همین چند وقت پیش  بچه ش بود و باباش هم الشن و در نتیجه فامیلیش همون فامیل الشن!! و من و بابایی هم آنا و آتاش و تازه یه برادر هم داشت که پیش باباش زندگی میکرد!!!! ...
18 اسفند 1392

شغل آینده

" من میخوام خانه دار بشم " این آخرین ورژن شغل انتخابی ساراست برای وقتی بزرگ شد! ورژن های قبلی به ترتیب  مهندس مثل "عمو نی نی " (بابای الشن)  این مال وقتیه که تازه زبون وا کرده بود!! مربی مهد کودک مثل زری جون (مربی مهد سه سالگیش ) پلیس  چون الشن میخواد پلیس بشه منم باید پلیس بشم مثل شما و بابایی که شغلتون یکیه!! معلم  یا مربی  مثل خانوم عینی (مربی مهد 5 سالگیش) دکتر  چون همه میگن باید دکتر بشی!!!!!  وقتی این ذهنیت رو که هر شغلی که در اینده دوست خواهد داشت رو میتونه انتخاب کنه  رو تونست بپذیره : ...
18 اسفند 1392

بهار کی میاد

"امروز چند چیه" سارا اینجوری تاریخ میپرسه!     صبح قبل صبحانه پرسید و بابایی که این جمله رو خیلی دوست داره جوابشو     داد.امروز 10 اسفند عسل بابا.     رو به من میپرسه مامی چند چی عید میشه ؟     من و بابایی نگاه هم میکنیم و سعی میکنیم نخندیم.میگم 29 اسفند.چطور ؟     میخوام ببینم چند روز مونده الشن اینا بیان.     یعنی به فکر لباس و کفش عید و ماهی هفت سین و عیدی و اینا نیستا اصصصصصلا. خوش به حال الشن.               جالبه که نیمه عمر بازی و...
17 اسفند 1392

بازی های سارا و بابایی

بازی های بابایی با سارا همه پر از جنب و جوش و شادی اند. مثلا هر کدوم زودتر برسن خونه موقع ورود اون یکی قایم میشن.و کلی طول میکشه که همدیگه رو پیدا کنن. وقتی همدیگه رو پیدا کردن نوبت جنگ بازیه که فقط میشه صدای خنده های بلند و از ته دل سارا رو از میدون جنگشون که روی تخت باشه شنید. موقع مسواک زدن (مدتهاست سارا با بابایی مسواک میزنه) هم بازی میکنن.سارا بقول بابایی هم نویسنده ست و هم کارگردان بازی: بابا من نمیام مسواک شما خودت برو. با صدای اروم  میگه بابایی مثلا منو نمیبینی .بابایی اول میشینه رو زمین و سارا رو کولش سوار میشه .بعد تا دستشویی هی سارا رو صدا میکنه برای مسواک و هی میگه نمیدونه چرا سنگینه! مر...
30 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Frozen world می باشد