ساراسارا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
my weblogmy weblog، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
کلاس ششم رفتنمکلاس ششم رفتنم، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه سن داره
رفتن به مدرسهرفتن به مدرسه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

Frozen world

Fallow the voices you hear

من الان کلاس سومم

من الان کلاس سومم وکسر سودکردن اعداد چهاررقمی روبلدم توبهمن ماه برامون جشن تکلیف می گیرن من درس جدید کلاس سوم یعنی مطالعات رو خیلی دوست دارم
17 آذر 1395

من الان کارتون جدیدی دوست دارم

من کارتون جدیدی دیدم که اسمش پونی بود من از اون خیلی خوشم اومد شخصیت های این کارتون اسماشون این بود رریتی  رنگبودش  توالایت اسپارکل  فلاتر شای  اپل جک  وپینکی پای من سارا بودم که نوشتم و از این به بعد خودم مطلب می نویسم saraسارا     ...
16 آذر 1395

آرش یک فرشته بود...

معجزه ها هم گاهی مقابل فرشته ها کم می آورند برای اتفاق افتادن سارا... پرسیدی چرا خدا دعاهایت را قبول نکرد ازم ناراحت بودی که بهت دروغ گفته ام  که خدا دعای بچه ها رو قبول می کنه نگران بی بابا و مامان بودن آرش کوچولو تو بهشت شدی...  که اون یه بچه است و اونجا هیچ کسو نمیشناسه داد زدی  جیغ کشیدی گریه کردی که آرش رو اینقدر کم دیده بودی... باورت نمیشد چون زن دایی بهت گفته بود حال آرش خوبه... و بارها و بارها پرسیدی چرا نمیدونستم چجوری گریه تو بند بیارم نمیتونستم قانعت کنم که رفتن آرش پیش خدا دلیل مهربون نبودن  او نیست جواب سوالایی که میپرسیدی سخت ...خیلی سخت  بود و بعد اون همه بی تابی و سوال...
14 دی 1393

بیدار شو آرش

سارا سر شب اومد کنارم و در گوشم گفت :مامی موقع اذان اونقدر برای آرش دعا کردم که نمیدونی و رفت دنبال بازیش. یک ماه گذشت.و آرش هنوز بیدار نشده... سارا وقتی می بینه عکسای آرش رو بروی چشمای پر از اشک مامیه صدای اعتراضش بلند میشه. آرش کوچولو یک ماه شد که تو کماست. و همه از لحظه ای که فهمیدن  دارن براش دعا می کنن... پسر دایی کوچولوی سارا  چشم و چراغ بابا و مامان و و عزیز دل و دلبند همه مون...  آیا معجزه اتفاق می افته؟  
30 آبان 1393

مفهوم غم

چند روز پیش وقتی از مغازه ای خرید میکردیم تلویزیون مغازه باز بود و اخبار مربوط به فاجعه جنگ غزه در حال پخش بود.بیرون که اومدیم سارا با بغض گفت : "حیوونکی مردم غزه ! نه مامی ؟" مامی که خیال خام کرده بود که با تلویزیون ندیدن و پیگیری اخبار فقط از طریق اینترنت و سپردن به آنا که این بچه صحنه های دلخراش جنگ و اخبار رو نبینه میتونه اونو بی خبر نگه داره با چشمای گشاد شده از تعجب و تاثر بریده بریده گفت : چطور مگه ؟ و سارا باز بغض آلود جواب داد :من با اینکه وقتی آتا اخبار گوش میده میرم اتاق دایی رضا ولی صدا هاشو میشنوم.هی راجع به جنگ آتش بس کشته شدن خبر میگن. مجبور بودم راجع به جنگ بگم .راجع به فلسطین .راجع به ...
22 مرداد 1393

سارای وبلاگ نویس!!!

 اینکه سارا میتونه تایپ کنه چیز تازه ای نیست.اینکه مینویسه هم همینطور. موضوع تازه اینه که سارا میخاد به اسم خودش تو وبلاگ مطلب بذاره!!! شاید کوچکترین وبلاگ نویس نباشه اما مطمئنم جزو اولین 5.5 ساله هایی یه که خودش با انگشتای ظریف و کوچولش و با فکر و ذهن فوق العاده و حساسش مطلب مینویسه. بهت افتخار میکنم ستاره کوچولوی بی نظیرم. ...
21 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Frozen world می باشد