بازی های سارا و بابایی
بازی های بابایی با سارا همه پر از جنب و جوش و شادی اند.
مثلا هر کدوم زودتر برسن خونه موقع ورود اون یکی قایم میشن.و کلی طول میکشه که همدیگه رو پیدا کنن.
وقتی همدیگه رو پیدا کردن نوبت جنگ بازیه که فقط میشه صدای خنده های بلند و از ته دل سارا رو از میدون جنگشون که روی تخت باشه شنید.
موقع مسواک زدن (مدتهاست سارا با بابایی مسواک میزنه) هم بازی میکنن.سارا بقول بابایی هم نویسنده ست و هم کارگردان بازی:
بابا من نمیام مسواک شما خودت برو.
با صدای اروم میگه بابایی مثلا منو نمیبینی .بابایی اول میشینه رو زمین و سارا رو کولش سوار میشه .بعد تا دستشویی هی سارا رو صدا میکنه برای مسواک و هی میگه نمیدونه چرا سنگینه!
مرحله بعدی دستشوییه.مثلا سارا نامریی میشه و بابا باید از اینکه مسواک تو هوا حرکت میکنه شیر اب خود به خود باز و بسته میشه خمیر روی مسواک میره و ... کلی (در حد تیم ملی) تعجب کنه!
موقع بیدار شدن هم بابا هواپیما یا ماشین یا موتور یا دوچرخه (بسته به انتخاب سارا خانم) میشه و سارا رو تا دستشویی میرسونه.
بازی بعدی بازی رنگهاست که بابایی همیشه رنگهارو اشتباهی میگه و سارا رو میخندونه قبلا ها سارا شروع میکرد به یاد دادن رنگها به بابا ولی حالا جریان بازی رو میدونه و عجیب هم لذت میبره!
سارا عاشق این بازی هاست و ازشون سیر نمیشه.تو دنیای قشنگ و دوست داشتنی او عسل عروسکش حرف میزنه و سارا میتونه نامریی بشه و کسی نبیندش.جوری باور میکنه که انگار غیر اون نیست.با همه چی میتونه حرف بزنه از مسواک و خمیر دندون گرفته تا لقمه های غذا و لباسها و میوه هاو حلاصه همه چیز.
و این خاصیت شیرین بچگیست.