مامی یا سارا
من مامی ام.
وقتی وبلاگ رو درست کردیم سارا ۴ ساله بود.خیلی لذت بخش بود راجع به شیرین زبونی ها و کارها و رفتار ها و فکر های سارا بنویسم که به یادگار برای خودش بمونه.
البته قبل اون و هم زمان دفتر خاطرات هم داشتیم و کمابیش چیزهایی نوشته م .مثل خیلی از اولین ها و تعدادی نامه در روزهای تولدش .
هنوز اسمارت فون ها نبودند و نت ورک ها راه نیفتاده بودند .اواخر که وایبر اومده بود هنوز جا نیفتاده بود و حتی بابای سارا نصبش نمیکرد چون فکر می کرد چیپه!
چنان با روزمرگی هامون و تلگرام و اینستا و واتس اپ در هم تنیده شدیم که نوشتن ها اصلا فراموش شد .تبدیل شدبه یادداشتهای در حد عنوان در تقویم جیبی!!
سارا شروع به نوشتن کرد و داستانهاش روز به روز بهتر شدند .
امسال سال پر جنب و جوش و پر چالشی داریم .تغییر مدرسه به خواست سارا، چالش آمادگی برای امتحان تیزهوشان ،چالش کارهای ورزشی، چالش نوشتن و نوشتن و نوشتن، و یه چالش بزرگ برای یه هدف بزرگ که شاید سارا نخواد راجع بهش بگه.
نوشتن سارا یواش یواش وارد فاز حرفه ای شده ،مجله خوب و نازنین شهرمون به اسم " بئش داش " نوشته هاش رو چاپ می کنه و سارا در جلسات هفتگی مجله شرکت می کنه.
سارا یه کرم کتاب واقعیه و سرعت کتاب خوانیش هم از من و باباش خیییلی بیشتره.
اونقدر کتاب میخونه که برای برآوزدع شدن نیازش یواش یواش کم میاریم....
الان هم مدیریت وبلاگ رو بعهده گرفته و تقریبا مامی رو از دور خارج کرده !!!
ولی باحترام روزهایی که من نویسنده بودم اسم نویسنده رو از مامی به مامی و سارا عوض کرده.
قبلا وبلاگ امکان چند نویسندگی داشت .ولی حالا دیگه این امکان وجود نداره.
از این به بعد گاه گداری میام یادداشتی می گذارم که اسم مامی همچین بیخود بیخود هم نباشه .
دوستت دارم سارای نازنین عاشق شازده کوچولو و فضا.