بیدار شو آرش
سارا سر شب اومد کنارم و در گوشم گفت :مامی موقع اذان اونقدر برای آرش دعا کردم که نمیدونی
و رفت دنبال بازیش.
یک ماه گذشت.و آرش هنوز بیدار نشده...
سارا وقتی می بینه عکسای آرش رو بروی چشمای پر از اشک مامیه صدای اعتراضش بلند میشه.
آرش کوچولو یک ماه شد که تو کماست.
و همه از لحظه ای که فهمیدن دارن براش دعا می کنن...
پسر دایی کوچولوی سارا چشم و چراغ بابا و مامان و و عزیز دل و دلبند همه مون...
آیا معجزه اتفاق می افته؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی