بهار کی میاد
"امروز چند چیه"
سارا اینجوری تاریخ میپرسه!
صبح قبل صبحانه پرسید و بابایی که این جمله رو خیلی دوست داره جوابشو
داد.امروز 10 اسفند عسل بابا.
رو به من میپرسه مامی چند چی عید میشه ؟
من و بابایی نگاه هم میکنیم و سعی میکنیم نخندیم.میگم 29 اسفند.چطور ؟
میخوام ببینم چند روز مونده الشن اینا بیان.
یعنی به فکر لباس و کفش عید و ماهی هفت سین و عیدی و اینا نیستا
اصصصصصلا.
خوش به حال الشن.
جالبه که نیمه عمر بازی و دوستیشون حداکثر حداکثر یک ساعته.بعد اختلاف
سلیقه ها و دعواها و تهدید ها شروع میشه!!!
-ا گه فلان اسباب بازیتو ندی خونتون نمیام.
-ا گه حرفمو گوش نکنی سی دی ای رو که قول داده بودم بهت نمیدم.
- حالا که اینجور شد مامان بیا بریم.
و این " مامان بریم" قویترین اسلحه ایه که هردو در مواقع مقتضی استفاده
میکنند و اثرش رد خور نداره!!!
بارها بعد یه کتک کاری مفصل که قاعدتا الشن میزنه و سارا جیغ میکشه مامان
ها جدی تصمیم میگیرن برن و اینجاست که گریه هر دو شدید تر میشه و جالبتر
اینکه جای هم معذرت خواهی میکنن .البته سارا خیلی بیشتر.
- مامی خاله جون الشن قول میده دیگه منو نزنه .مگه نه الشن؟
_الشن عمدی که نزد منو مگه نه الشن؟
- نریم .لطفا لطفا لطفا لطفا
آیا وقتی بزرگ بشن این کارها و روزهاشون رو به خاطر خواهند اورد؟